يه يارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم
از طرف مي پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان كردم..... پياده خيلي راهه
پسره رو ختنه می کنن می گن باید دامن بپوشی. می گه نامردا مگه چقدشو بریدین؟
یه پیرمرده و یه پیرزنه و یه پسره و یه دختره تو یه کوپه قطار با هم بودن، قطار میره تو تونل و همه جا تاریک میشه، یهو یه صدای ماچ و بعد هم یه صدای کشیده میاد! قطار از تونل میاد بیرون همه نشسته بودن سر جاشون. پیرزنه با خودش میگه: عجب دختر متین و باحیاییه! با اینکه جوونه و دلش میخواد ولی به کسی راه نمیده، تا یارو بوسیدش ، گذاشت زیر گوشش! دختره با خودش میگه: عجب پیرزنه نجیبیه! با اینکه سنش بالاست و کسی تحویلش نمیگیره، بازم نمیذاره کسی ازش سوء استفاده کنه. پیرمرده هم با خودش میگه: بابا عجب بدبختیهها! یکی دیگه حالش رو میکنه ما کشیده رو میخوریم! پسره هم با خودش میگه: چه حالی میده آدم کف دستش رو ببوسه محکم بزنه تو گوش بغلی!
تركه تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برميگشته خونه ، يهو ميبينه يكجا كوه ريزش كرده ، يك قطار هم داره ازون دور مياد!!! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنه ، ميره اون جلو واميسته. راننده ي قطاره هم كه آتيشو ميبينه ميزنه رو ترمز و قطار مي ايسته. همچين كه قطار واستاده بود ، تركه يك نارنجك درمياره ، ميندازه زير قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه تركه رو ميگيرن ميبيرن بازجويي ، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكه ي خر! نه به اون لباس آتيش زدنت ، نه به اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! تركه ميزنه زير گريه ، ميگه: جناب سروان به خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم!!!
يه تركه به رفيقش ميگه: غضنفر برو پشت ماشين ببين راهنما كار مي كنه يا نه؟ رفيقش هم ميره پشت ماشين ميگه: كار ميكنه ، كار نمي كنه ، كار مي كنه ، كارنمي كنه ، ...
دلداری ترکه به دوست دخترش : مهم نیست که قشنگ نیستی ! قشنگ اینه که مهم نیستی
تركه ميشه رئيس فدراسيون شطرنج، دو تا قانون جديد ميذاره:
1ـ اسب نميتونه فيل رو بزنه چون زورش نمرسه
2ـ خر هم بازي !!
يه بار يه تركه تويه يك عمليات تروريستي با كايت خودشو ميزنه به كاخ سفيد آمار كه ميگيرن ميبينن ۱۰۰ نفر كشته شدن ۹۹ نفر از خنده ۱ نفر هم خود تركه!!
يه برره ای به رفيقش مي گه من يه تمساح پيدا كردم چيكارش كنم؟ ميگه ببرش باغ وحش. فردا رفقيش مي گه برديش؟ يارو مي گه : آره ، تازه امشب هم مي خوام ببرمش سينما!!!
تعداد صفحات : 9