يه روز يک مادره داشته واسه بچه اش لالايي ميخونده. يک نيم ساعتي که مي گذره بچه ميگه: خوب ديگه مامان خفه شو ميخوام بخوابم
يه روز يک مادره داشته واسه بچه اش لالايي ميخونده. يک نيم ساعتي که مي گذره بچه ميگه: خوب ديگه مامان خفه شو ميخوام بخوابم
یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن. انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی! من مطمئنم که اینا انگلیسیاند!
فرانسویه میگه: هم زیبا هستند و هم در حال عشقبازی! حتماً فرانسویاند!
ایرانیه میگه: نه لباسی، نه خونهای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکرمیکنن توی بهشتن! صد در صد ایرانیاند!
معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟
شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه !!!!
بیادت باشه دنباله ۳ چیز ندویی : 1ـ اتوبوس ۲ ـ مترو ۳ ـ دختر . حالا چرا؟ چون هر کدومشون برن۱۰ دقیقه بعد یکی دیگه
از غضنفر می پرسن که برای بستن یک لامپ به چند نفر احتیاج داری؟ می گه 3 نفر می گن چرا 3 نفر ؟ میگه: یه نفر میره بالا نردبون لامپ رو بگیره .. دو نفر هم از پایین، نردبون رو بچرخوونند.
از یه دختر میپرسن: چرا شما به پسرا میگین BF؟ میگه: آخه مخفف کلمات: بدبخت فلک زده است!
يه روز غضنفر مي ميره شب اول قبر 62 فرشته ميان پيشش 2 تاشون ازش سوال مي كردن 60 تاشون حاليش مي كردن.
يه روز يه يزدي و تبريزي و اصفهاني تو يه مهموني هستن بعد يزديه ميخوادابميوهش رو بخوره ميبينه يه پشهتوشه بعد ليوان رو كنار ميزشرخ و نميخورش.بعدش كه تبريزيه ميخواد ابميوهش رو بخوره پشهروميبينه ميگه اي پشه مگه تو حرام و حلال حاليت نميشه؟نوبت اصفهانيه كه ميرسه پشهرو در مياره و پشت گردن پشه مزنه و ميگه تخ كن تخ كن !؟
تو تبريز حكومت نظامي بود.سروان به سربازش ميگه تو اينجا كشيك بده از ساعت هفت شب به بعد هر كس رو اينجا ديدي در جا بزن. سروان كه حرفش تموم شد تا مياد سوار ماشين بشه صداي گلوله اومد.بر ميگرده ميبينه سرباز يه بدبختي رو كشته ! داد ميزنه :احمق!؟ الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره!سرباز ميگه: قربان آدرسي كه اين پرسيد عمراً تا ساعت 9 شب هم پيدايش نمي كرد
ترکه ماهواره میخره زنش بهش میگه پولشو از کجا آوردی ؟ میگه : تلوزیون رو فروختم
تعداد صفحات : 114